عزیزخان مکری (به کردی: عەزیزخانی موکری) (۱۱۷۱ حومهٔ سردشت، ۱۲۴۹ هجری شمسی در تبریز) او در حکومت ناصرالدین شاه قاجار؛ سمتهای سردارکُل عساکر منصوره و فرماندهی کل قوا ایران، ریاست ادارهٔ دارُالفُنون، وزیر جنگ، آجودان باشی و پیشکار آذربایجان را به عهده داشت. عزیزخان داماد میرزا تقی خان فراهانی و همچنین از بیگزادهگان سرشناس کُرد نیز بود که در اواسط سلطنت محمدشاه قاجار به علت داشتن سواد و خط خوش وارد خدمت به دولت شد.۱ عزیزخان مکری بیش از سی سال در پُستهای مختلف دولتی فعالیت کرد و در سال ۱۲۴۹ شمسی به علت بیماری و کهولت سن در تبریز درگذشت.۲چهار راه عزیزخان در خیابان حافظ و آب سردار در تهران به نام او نامگذاری شده است.۳حسنعلی خان مشهور به امیرنظام گروسی یکی از نزدیکان عزیزخان مکری بود.۴ سردار مکری غیر از زبان کردی به زبانهای فارسی، ترکی و عربی مسلط بودهاست.۵ در سال ۱۲۶۷ قمری، ناصرالدین شاه به همراه امیرکبیر عازم اصفهان شد. در این سفر، عزیزخان مکری که در آن زمان آجودانباشی کل عساکر ایران بود، برای نظم قشون شهر و ارگ در تهران ماند و به گونهٔ که اختیار تمام کارهای کشوری و لشکری در دست او قرار گرفته بود سردارکل در اعدام برخی از سران غائله بابیه نظیر قره العین و سید حسین یزدی (کاتب مشهور باب) دخالت داشته است. اعدام قره العین به دستور مستقیم او و توسط غلامش صورت گرفت که منابع بهائی از این غلام با عنوان «سیاه خونخوار» یاد کردهاند.۷ عزیزخان با امیرزاده خانُم فراهانی یکی از دختران امیرکبیر ازدواج کرد و پسرانش علی خان، حسینخان نام داشتند. در اواخر پیری نیز یکی از همسران دیگر عزیزخان پسری دیگر به نام سیف الدین خان برای او به دنیا آورد. نسب عزیزخان که فرزند محمد سلطان مکری است به «قبادخان مکری» یکی از بیگزادهگان ایل مکری میرسد. سردارکل در سال ۱۱۷۱ هجری شمسی در روستای نستان منطقهٔ گورک، یکی از روستاهای توابع شهرستان سردشت به دنیا آمد. او از کُردهای اهل سنت بود که بیش از ۳۰ سال برای حکومت قاجار خدمت نمود. عزیزخان پس از رسیدن به سن بلوغ در اوج گمنامی به سرد میبرد و بیشتر اوقات خود را به شکار کبک سپری میکرد و از این طریق امرارمعاش میکرد و حتی مدتی به عزیز کبک گیر (علاقهٔ خاصی به شکار کبک داشت) (به کردی: عهزیز کهوگر) مشهور بود. در دوران ایل خلکی با این ایل ارتباط پیدا میکند و با رئیس ایل (علی مردان بیگ) رفت و آمد بیشتری داشت و بارها در روستاهای اینگیجه و قاجر و بوکان چندین روز مهمان بیگ زادهگان این منطقه میشد و به تفریح و شکار میپرداخت.۸او به واسطهٔ مرتضی خان خلکی و برادر زادهاش سرتیپ فرخ خان با درجهٔ یاوری در فوج ششم تبریز وارد خدمت نظام میشود و بعد از مدتی که لیاقت خود را نشان داد در تهران به مقام آجودان باشی رسید. در کنترل قبایل و عشایر کُرد او با خرید شش دانگ بوکان و اراضی آن در سال ۱۲۲۸ هجری شمسی، تسلط بیشتری بر کُردهای مکری پیدا کرد و با ساخت ساختمانی برروی تپهٔ که در مرکز خانهها و در چند قدمی بوکان بود بر مردمان ولایت مکری قدرتش روز به روز افزایش مییافت. عزیزخان و خانواده اش از این ساختمان بعنوان مرکز اجرای سیاستهای دولتی در مناطق کردنشین آذربایجان استفاده میکردند.۹ در زمانی که امیرکبیر چون به صدارت رسید، وارث مشکلات فراوانی از دورهٔ صدارت حاج میرزا آقاسی شد و برای حل این مشکلات از درایت و نبوغ برخی از افراد همچون عزیزخان استفاده کرد. عزیزخان را به تهران احضار کرد و او را به سمت آجودان باشی منصوب کرد. سردارکُل روز به روز در دستگاه امیر کبیر عزیز تر میشد و در مقامی که امیرکبیر به او بخشیده بود، آجودانباشی کل لشکر امیرکبیر، سمت امارت نظام و فرماندهی کل قوا را داشت. به همین جهت امیرکبیر غالباً در پیشامدهای مهم، نظام مسئولیت کار را بر عهده عزیزخان میگذاشت. هرگاه شاه و امیر به جایی میرفتند عزیزخان تمام امورات کشور را به دست میگرفت. از آنجمله سفر شاه و امیرکبیر به اصفهان که مدت ۵ ماه و هشت روز طول کشید و در این مدت کلیهٔ امور در دست عزیزخان بود.۱۰ امیرکبیر در دم مرگ هنگامی که حاج علی خان صاحب الدوله قاتل وی به دستور شاه میخواست رگش را بزند اینگونه وصیت کرد: « گر شما رگ من را میزنید بدانید زمانی رگ ناصرالدین شاه را زدم که دارالفنون را تأسیس نمودم اما وصیت من این است اگر من را از بین بردید در میان شما کسی هست که ایران را آباد میکند او کسی نیست جز عزیزخان سردار کُل » در لشکرکشی محمدشاه قاجار به هرات به سال ۱۲۵۳–۱۲۵۴ قمری، عزیزخان از جمله سران سپاهی بوده که به محاصره هرات رفته بود، در آن زمان او رتبهٔ سرهنگی فوج ششم تبریز را داشت. در ۱۵ رمضان سال ۱۲۵۳ قمری که هرات در محاصره لشکریان محمدشاه بود از جانب او پی درپی به قلعه شهر حمله میشد، یار محمدخان وزیر کامران میرزا امیر یاغی هرات از محمدشاه امان خواست و تقاضا کرد که کسی از جانب شاه به داخل هرات برود تا محصورین تسلیم او شوند. به دستور محمدشاه، عزیزخان سرهنگ به داخل شهر رفت و دور روز با یار محمدخان و کامران میرزا مشغول گفتگو بود.۱۱ در سال ۱۲۶۹ قمری با تشریفات خاصی بفرمان ناصرالدین شاه به عزیزخان مقام سردارکل عساکر منصوره داده شد و از این تاریخ به بعد عزیزخان بعنوان سردارکل معرفی شد. در سال ۱۲۷۳ قمری با دسیسههای میرزا آقاخان شاه سردارکل را عزل و همه مناصب دولتی و مسئولیتها را از او گرفتند و میرزا داودخان جانشین عزیزخان شد. میرزا آقاخان نوری دشمن دیرینهٔ او شد و در تدارک قتل عزیزخان مکری بود که موفق نشد۱۲عزیزخان درسال ۱۲۷۴ مجبور شد به منطقهٔ بوکان بازگردد و در آنجا اقامت کرد.یادداشت ۱۱۳ سال ۱۲۷۵ قمری میرزا آقا خان نوری و جمیع افراد او از کار و امور دولتی برکنار شدند و به حکم شاه شش وزارتخانه تأسیس شد و عزیزخان را به تهران فراخواند و وزارت جنگ و سپهسالاری (سردارکل سپاه) را به عهده او گذاشت.۱۴ سردارکل ایستویک کاردار سفارت انگلیس که عزیزخان را به تاریخ ۱۴ ربیع الاول ۱۲۷۷ قمری در تبریز ملاقات کرده است در کتاب خود (سه سال اقامت در ایران) عزیزخان را چنین توصیف میکند: « سردارکُل یکی از خدمتگذاران پیر و قدیمی ایران است؛ نامش عزیزخان است و به یکی از قبایل کُرد منتسب و مذهبش سنی است، هرچند از خانوادهای شریفی نیست؛یادداشت ۲ ولی میرزا تقی خان وزیر مشهور، به علت کفایت به او سمت آجودان باشی داد و بعد سردارکُل یعنی فرمانده کُل قوا شد و در ایّام جنگ ما با ایران همین سمت را داشت او مردی تنومند و درشت استخوان با چشمانی در خون گرفته است. » ۱۵ یاکوب ادوارد پولاک نیز در صفحهٔ ۲۴ سفرنامه ایران و ایرانیان در مورد او چنین نوشته است: « آنها (کردها)، در کارهایشان به صلابت و شرافت شهرهاند، به همین دلیل شاه فعلی (ناصرالدین شاه)، حفاظت شخصی خود و خانوادهاش را به یک سپاهی کُرد به نام آجودانباشی عزیزخان سپرده است، زیرا دیگر میتواند کامل اطمینان داشته باشد که وی در هر احوالی در کنارش خواهد بود. » مرگ عزیزخان در سال ۱۲۸۷ قمری به پیشکاری آذربایجان نایل شد و به تبریز رفت اما پیری و کهولت سن او را درامان نگذاشت و در اواخر همان سال در تبریز درگذشت و در محله سرخاب و در کنار مقبره سید حمزه دفن شد. ناصر الدین شاه در سفرنامهٔ کربلا در مورد مرگ او چنین نوشته است: « روز پنجشنبه بیستم شوال سال ۱۲۸۷ در پای طاق اتراق شد، صبح حمام رفته بودم، تلگرافی از مستوفی الممالک رسید که شب چهارشنبه ۱۸ شوال عزیزخان سردارکل بعد از بیست روز ناخوشی در تبریز فوت شده است. با اینکه عمر سردار مرحوم قریب به ۸۰ سال بود اما از فوتش بسیار افسوس خوردم. » ۱۶ (ناصرالدین شاه، سفرنامهٔ کربلا، صفحه ۲۱۸) خانواده یکی از زنان عزیزخان مکری؛ حوریزادخانم نام داشته که ساکن روستای در نزدیکی بوکان به نام کهریزه بوده است.۱۷ زن دوم او خانم تیلکوی بوده است که از طایفه تیلکو ازعشایر اطراف دیواندره بوده در اواخر عمر؛ پسری بنام سیف الدین برای او به دنیا آورد.۱۸ عزیزخان با امیرزادهخانم، دومین دختر امیر کبیر اتابک اعظم وخواهر تنی احمدخان ساعد الملک نیز ازدواج کرد.۱۹آرامگاه نوادهگان و خانواده عزیزخان در پارک عمومی ملت شهر بوکان واقع شدهاست.